جذابیت ظاهری بیمار، احتمال «عدم تشخیص بیماری» را کاهش میدهد؛ پیامدها برای مراقبتهای متمرکز بر بیمار
28 مرداد 1404
نویسندگان
Evangelia Tsiga MD MSc PhD، Efharis Panagopoulou PhD و Alexios Benos PhD
چکیده
هدف: تاکنون هیچ مطالعهای بهطور مستقیم سوگیریهای مرتبط با «قانون جذابیت ظاهری» را در فرایند تصمیمگیری پزشکی بررسی نکرده است. این مطالعه تأثیر جذابیت بیمار بر تشخیص سنگ کلیه (nephrolithiasis) یا سنگ مثانه (cystolithiasis) را بررسی کرد. اگر برداشت از میزان جذابیت ظاهری بر دقت تشخیص بیماری اثر بگذارد، این موضوع ارتباط مستقیم با مراقبتهای متمرکز بر بیمار دارد.
روشها: در این مطالعه یک طراحی آزمایشی مبتنی بر کامپیوتر و داخل-شرکتی (within-subjects) بهکار گرفته شد. ۳۴ پزشک عمومی مرد، سناریوی بالینی یک زن ۲۵ ساله با شکایت سوزش ادرار (dysuria) را مشاهده کردند. سپس بهصورت متناوب عکسهای صورت بیماران زن جذاب و غیرجذاب به آنها نشان داده شد. پس از هر عکس، یک رادیوگرافی KUB (کلیهها، حالبها و مثانه) که نشاندهنده وجود سنگ بود نمایش داده شد و از شرکتکنندگان خواسته شد تصویر را توصیف کنند.
نتایج: با کنترل اثر تجربه بالینی، پزشکان در رویارویی با رادیوگرافیهای مربوط به بیماران غیرجذاب، ۳.۶۷ برابر بیشتر احتمال داشت که تشخیص سنگ (کلیه یا مثانه) را از دست بدهند نسبت به رادیوگرافیهای بیماران جذاب.
نتیجهگیری: این مطالعه سوگیریهای شناختی مرتبط با جذابیت بیمار را در فرایند تشخیصی برجسته میکند. نتیجهگیریِ اصلی این است که جذابیت بیمار روی پردازش اطلاعات توسط پزشک هنگام خواندن رادیوگرافی تأثیر میگذارد و احتمال عدم تشخیص بیماری را کاهش یا افزایش میدهد — در این مطالعه نشان داده شد که جذابیت بیمار باعث کاهش احتمال عدم تشخیص شده است. این یافتهها پیامدهای واضحی برای مراقبتهای متمرکز بر بیمار دارند.
تاریخ پذیرش برای چاپ: ۲۶ نوامبر ۲۰۱۵
مقدمه
کلیشهها (stereotypes) روی پردازش اطلاعات به اشکال گوناگون تأثیر میگذارند. برای نمونه «قانون جذابیت ظاهری» به گرایش به نسبت دادن ویژگیهای مثبت به افراد جذاب و نسبت دادن ویژگیهای کمتر خوشایند به افراد غیرجذاب اشاره دارد و با چندین سوگیری در شناسایی و حافظه مرتبط بوده است. یعنی اطلاعاتی که با این کلیشه سازگار است (مثلاً جذاب = مثبت، غیرجذاب = منفی) راحتتر تشخیص داده شده و بهتر به خاطر سپرده میشوند. این موضوع در پژوهشهای گذشته نشان داده شده است.
در عمل پزشکی نیز از اوایل دههٔ ۱۹۷۰ نشان داده شده که کلیشهٔ جذابیت بیمار بر برداشت کارکنان بهداشت و درمان تأثیر میگذارد. Nordholm (1980) نشان داد که بیماران جذاب از دید کارکنان بهداشت و درمان بهتر ارزیابی میشوند. Bordieri و همکاران (1983) گزارش کردند که بیماران جذاب مبتلا به فلج انتظار میرود که پیشآگهی بهتری نسبت به بیماران غیرجذاب داشته باشند، و Hanson و Duffield (1976) دریافتند که دستیاران روانپزشکی گرایش دارند صرع را بیشتر به افراد ظاهراً غیرجذاب نسبت دهند. در حوزه سلامت روان، چندین مطالعه نشان دادهاند که اختلال روانی بیشتر به افراد غیرجذاب نسبت داده میشود تا افراد جذاب. در زمینهٔ درک درد نیز مطالعات نشان دادهاند که بیماران غیرجذاب بیشتر بهعنوان افرادی که درد، پریشانی و حالات منفی بیشتری تجربه میکنند، ارزیابی میشوند تا بیماران جذاب. با وجود مطالعات متعدد دربارهٔ نقش جذابیت ظاهری در مراقبت از بیمار، تا کنون بهصورت مشخص سوگیریهای مرتبط با قانون جذابیت ظاهری در فرایند تصمیمگیری بالینی مورد بررسی قرار نگرفتهاند.
شواهد از علوم اجتماعی و شناختی نشان میدهد تصمیمگیری بالینی فرایندی پیچیده است که توسط فرضیات صریح یا ضمنی پزشک و محیط بالینی شکل میگیرد. در این چارچوب مهم است بررسی شود که آیا جذابیت ظاهری بیمار در توانایی پزشک برای شناسایی و پردازش اطلاعات در فرایند تصمیمگیری بالینی تداخل ایجاد میکند یا نه.
هدف این مطالعه، بنابراین، ارزیابی تأثیر جذابیت بیماران بر پردازش اطلاعات دیداری در فرایند تشخیصی بود. بهطور مشخص، مطالعه بررسی کرد که آیا توانایی پزشکان عمومی در تشخیص سنگ کلیه یا سنگ مثانه هنگام خواندن یک رادیوگرافی تحت تأثیر جذابیت بیمار قرار میگیرد یا خیر. بر اساس قانون جذابیت ظاهری فرض شد که پزشکان عمومی مرد بیشتر احتمال دارد حضور سنگ را در رادیوگرافی بیماران غیرجذاب تشخیص دهند.
روشها
طراحی پژوهش
یک طراحی آزمایشی مبتنی بر رایانه و داخل-شرکتی بهکار گرفته شد. همه شرکتکنندگان ابتدا همان سناریوی بالینی یک زن ۲۵ ساله با شکایت سوزش ادرار را مشاهده کردند. سپس به هر شرکتکننده یک عکس صورت از یک بیمار زن که پیشتر بهعنوان جذاب یا غیرجذاب ارزیابی شده بود، نشان داده شد و به دنبال آن تصویر یک رادیوگرافی KUB (کلیهها، حالبها، مثانه) ارائه و از شرکتکنندگان خواسته شد آن تصویر را توصیف کنند. در مجموع، شرکتکنندگان بهطور متناوب با ۲ عکس از بیماران جذاب و ۲ عکس از بیماران غیرجذاب و مجموعاً ۴ رادیوگرافی روبرو شدند. دو تا از رادیوگرافیها شامل سنگ کلیه و دو تا شامل سنگ مثانه بودند.
عکسهای بیماران
برای انتخاب عکسهای مناسب، پیش از مطالعه گروهی متشکل از ۲۰ پزشک عمومی از میان ۵۰ عکس صورت داوطلبان دانشجویی خواسته شد که با یک مقیاس لیکرت ۱۰ درجهای جذابیت ظاهری را ارزیابی کنند. دو عکس با بالاترین امتیاز جذابیت (میانگین = 8.32 و انحراف معیار=1.23) و دو عکس با پایینترین امتیاز( میانگین = 1.82 و انحراف معیار= 0.93 ) انتخاب شدند. همهٔ عکسها نشاندهندهٔ افراد در حال لبخند زدن بودند.
رادیوگرافیها
۲۷ رادیوگرافی نشاندهندهٔ سنگ مثانه و ۲۳ رادیوگرافی نشاندهندهٔ سنگ کلیه از بیماران زن انتخاب شد. سپس از ۲۰ پزشک عمومی خواسته شد شفافیت و دیدهشدن سنگها در رادیوگرافیها را با مقیاس لیکرت ۱۰ امتیازی نمرهدهی کنند. دو رادیوگرافی با بالاترین نمره در هر دسته انتخاب شدند.
شرکتکنندگان
شرکتکنندگان از راه آگهی در خبرنامهٔ الکترونیکی انجمن پزشکان عمومی تسالونیکی دعوت شدند تا در مطالعهای دربارهٔ نقش عوامل غیرپزشکی در عمل بالینی شرکت کنند. از بین ۱۹۸ پزشک عمومی شاغل در منطقهٔ شهری تسالونیکی، ۷۳ نفر به آگهی پاسخ دادند. برای کنترل اثر جنسیت، فقط پزشکان عمومی مرد انتخاب شدند. نمونهٔ نهایی شامل ۳۴ پزشک عمومی بود. میانگین سن شرکتکنندگان ۳۸.۴۱ سال و میانگین سالهای تجربهٔ بالینی ۶.۴۱ سال بود.
روند اجرای مطالعه
شرکتکنندگان در جریان روش قرار گرفتند و از آنها خواسته شد به پرسشها همانطور پاسخ دهند که در عمل روزمرهٔ خود عمل میکنند. اطلاعات دموگرافیک پیش از شروع جمعآوری شد.
تحلیل آماری
برای مقایسهٔ تعداد شرکتکنندگانی که سنگ را در دو شرایط آزمایشی تشخیص دادند، از آزمون خی-دو استفاده شد.
نتایج
تفاوت معناداری بین درصد شرکتکنندگانی که سنگها را در رادیوگرافی بیماران جذاب در مقایسه با غیرجذاب تشخیص ندادند یافت شد. بهطور مشخص ۹ درصد از پزشکان عمومی سنگها را در رادیوگرافی بیماران جذاب تشخیص ندادند، در حالیکه ۲۷٪ از پزشکان سنگها را در رادیوگرافی بیماران غیرجذاب تشخیص ندادند . (Pearson Chi Square = 5.874). سالهای تجربهٔ کاری تأثیر معناداری بر توانایی پزشکان در شناسایی سنگها در رادیوگرافی نداشت.
بحث
قانون جذابیت ظاهری به گرایش برای نسبت دادن ویژگیها یا خصوصیات منفی به افراد غیرجذاب اشاره دارد. مطالعاتی که تأثیر جذابیت صورت بر توجه را بررسی کردهاند نشان دادهاند که مردم معمولاً مدت زمان بیشتری به چهرههای جذاب نگاه میکنند تا چهرههای غیرجذاب، که این یعنی چهرههای جذاب ممکن است بهطور خودکار با یک کار جاری بر سر منابع توجه رقابت کنند. بر همین اساس، این مطالعه فرض کرده بود که پزشکان عمومی مرد ممکن است هنگام خواندن رادیوگرافی، در مورد رادیوگرافیهای بیماران جذاب بیشتر اشتباه کنند (به علت حواسپرتی توسط چهرهٔ جذاب). با این حال، نتایج ما نشان داد که پزشکان در واقع بیشتر احتمال داشت سنگ را در رادیوگرافی بیماران غیرجذاب تشخیص ندهند.
یک توضیح ممکن برای این یافته میتواند مربوط به طراحی مطالعه باشد، زیرا عکسهای صورت پیش از رادیوگرافی نمایش داده میشدند ولی عکس و رادیوگرافی در یک تصویر واحد کنار هم قرار نداشتند؛ بنابراین وقتی پزشکان رادیوگرافی را میخواندند، توجهشان مستقیماً توسط عکس صورت مختل نمیشد، برخلاف بعضی مطالعات پیشین. همچنین این یافته میتواند با یک مطالعهٔ پیشین توضیح داده شود که نشان میداد افراد بیشتر تمایل دارند تغییرات یا انحراف از انتظار را در چهرههای جذاب شناسایی کنند تا در چهرههای غیرجذاب.
نتیجهگیری
بهطور کلی، این مطالعه نشان داد که جذابیت بیمار در پردازش دیداری پزشکان هنگام خواندن رادیوگرافی دخالت میکند و احتمال عدم تشخیص بیماری را کاهش میدهد. پژوهشهای پیشین چندین سوگیری شناختی را که میتوانند بر استدلال رادیولوژیک تأثیر بگذارند پیشنهاد کردهاند، از جمله سوگیری نسبتدهی (attribution bias)، سوگیری در دسترس بودن اطلاعات (availability bias)، سوگیری انجام/عدم انجام (commission/omission bias) و سوگیری تأییدی (confirmation bias) . این نخستین مطالعهای بود که سوگیریهای مرتبط با جذابیت بیمار را نشان داد. با توجه به اهمیت پردازش دیداری در فرایند تشخیص، نتایج این مطالعه نیاز است که پزشکان عمومی از روشهایی برای کاهش سوگیری استفاده کنند (مثلاً چکلیستها).
اعتبار اکولوژیکی نتایج با محدودیت روبرو است چون مطالعه در محیط آزمایشگاهی انجام شد نه در محیط بالینی. در حالی که طراحی آزمایشی باعث افزایش اعتبار داخلی از طریق کنترل چندین متغیر مداخلهگر شده است، مطالعات آینده باید سوگیریهای مرتبط با جذابیت ظاهری در پردازش دیداری را با طراحیهای مشاهدهای در محیط بالینی بررسی کنند.
این مطالعه نشان میدهد که جذابیت بیمار میتواند در پردازش اطلاعات طی فرایند تشخیصی اختلال ایجاد کند و احتمال خطای پزشکی را تحت تأثیر قرار دهد. اگرچه در دههٔ گذشته آگاهی و درک از خطاهای پزشکی بهطور قابل توجهی افزایش یافته است، ولی خطاهای تشخیصی نسبتاً کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. خطاهای تشخیصی به دلایل متعدد رخ میدهند که سوگیریهای شناختی از شایعترین آنها هستند.